ذهن آگاه

 

ذهن آگاهی
چگونه ذهنی آگاه داشته باشیم

ذهن آگاه

چگونه ذهن آگاه داشته باشیم؟

تا حالا به این موضوع توجه کرده اید که ذهن،‌ چطور هر چیزی را بر اساس چارچوب ها و الگوهای خودش دسته بندی و طبقه بندی میکند؟
برای همه ی ما پیش آمده که اظهار نظر دیگران، احساسات مختلفی را بین طیف رنجش تا شادی و رضایت تجربه کرده باشیم. و همینطور دیگران این طیف احساسات رو از کلام و رفتار ما تجربه کردند.
آیا تا به حال فکر کردید وقتی درباره کسی یا موضوعی صحبت می‌کنیم،‌ گفته های مان را از کجا آوردیم و چطور به آن ها رسیدیم؟

وقتی دیگران اظهار نظری می‌کنند، گفته های شان کجای وجودمان می‌نشیند. خاستگاه احساساتی که در واکنش به کلام و رفتار دیگران تجربه می کنیم، کجاست؟

چطور می شود که این احساسات به صورت واکنش و عکس العمل کلامی و رفتاری در ما بروز می کنند.
منطق،‌خرد و انتخاب در کنش ها و واکنش های ما چقدر سهیم هستند؟

سهم ذهن، دریافت ها و خروجی های اتوماتیک وار و بدون حسابش چقدر است؟

بیایید یک تمرینی را  با هم انجام بدهیم.

در ذهن هر کدام از ما بینهایت واژه و کلمه ثبت شده است . هر کدام از این واژه ها معنا و مفهومی برای ذهن ما دارند. مثلا وقتی واژه جنگل را می‌شنویم. در ذهن ما چه اتفاقی میفتد؟

با شنیدن، دیدن یا خواندن واژه جنگل کلی اطلاعات به ذهن مان میاید. شناخت و تعریفی که از جنگل در ذهن ما ثبت شده،‌ خاطره ای اگر از جنگل داریم،‌ تصوری که از جنگل با توجه به دیده ها و شنیده ها و تحربیاتمان در ذهن ساخته شده، با شنیدن وازه ی جنگل در ذهن تداعی می‌شوند. این تصویر ذهنی کلی احساسات هم همراه خودش دارد. مثلا اگر شناخت،‌ تعریف و تجربه ما از جنگل خوشایند باشد،‌یا خاطره ی خوبی داشته باشیم، احساس شادی، آرامش و شعف درون ما ایجاد می‌شوند.

اگر خاطره خوشایندی نداشته باشیم یا تجربه ما از جنگل، شنیدن و دیدن داستان ها و فیلم های ترسناک و خشن باشد، احساساس ترس،‌ نا امنی و رنجش را در ما ایجاد می‌کند.

به تعداد آدم ها می‌تواند تصویر،  شناخت و احساس های متفاوتی نسبت به جنگل وجود داشته باشه. ممکن است بعضی ها خیلی به هم شبیه باشند و بعضی ها خیلی متفاوت.
اما جنگل فقط جنگل است. این شناخت، تصور و برداشت های ما آدم هاست که جنگل را برای هر کدام از ما متفاوت می کند. اگر نه جنگل فقط جنگل است.

 حالا بیایید به جای واژه جنگل ،‌ اسم یک آدم را بگذاریم. مثلا اسم مادر یا یک دوست را بگذاریم.
اسم صمیمی ترین دوستتان را بگذارید. چه تصویر و احساسی از شنیدن یا دیدن اسم دوست صمیمی تان در ذهن شما تداعی می‌شود؟
خاستگاه این تصویر و احساس کجاست؟

فکر کنم درست گفتید. خاستگاه این تصویر و احساس،‌ ذهنیت شما از فردی است که ذهنتان او را صمیمی ترین دوست،  شناخته است. این تصویر و احساس در واقع پرورده ذهن شماست.

چطور ساخته شده؟ پاسخ این است :‌ بر اساس ذهنیت های شما.

ذهنیت های شما چی هستند؟ هر آنچه که از ابتدای زندگی آموختید و تجربه کردید. هر آنچه که توسط خانواده،‌ مدرسه،‌ سنت،‌ فرهنگ و جامعه به شما آموخته شده و در ذهن شما به عنوان مقیاس و معیار سنجش هر پدیده ی بیرونی،‌ استفاده می‌شود.

پس احساسی که در مورد بهترین دوست تان دارید، بیشتر از آنکه به او ربط داشته باشد، به چارجوب ها و الگوهای ذهنی شما، به هزاران تجربه ی تلخ تا شیرین شما از زندگی مربوط است.

آفرین، درست متوجه شدید. درک و فهم هر کدام از ما نسبت به محیط و آدمها و هر چیزی که هست، به شدت متاثر از  آموخته ها،‌ سلایق،‌ الگو های ذهنی احساسی و فکری خودمان است، نه محیط و آدم ها و هر چیزی که هست.

پس وقتی کلامی را می‌شنویم یا با رفتاری مواجه می‌شویم و در نتیجه ی آن ها احساسات متفاوتی را چه خوشایند و چه ناخوشایند تجربه می کنیم،‌ لازم نیست سریعا برنجیم یا خوشحال و یا ناراحت شویم. چون می‌دانیم که آن شخص ذهنیت ها،‌ چارجوب های ذهنی و الگوهای رفتاری خودش رو ابراز می‌کند. فقط همین.

خردمندی در واکنش ها
سهم منطق و خرد در کنش ها و واکنش ها

بیایید با خود قرار بگذاریم که تمرین کنیم،‌ از این به بعد هر وقت از کلام یا رفتاری احساس رنجش، ناراحتی و یا شادمانی داشتیم ،‌ به خودمان یادآوری کنیم که آنچه که شنیدیم شرح دیدگاه و سلائق و الگوهای ذهنی طرف مقابل بوده و می تواند اصلا به من ارتباطی نداشته باشد. حالا با این نگاه می توانیم با آرامش بیشتر و سهم بیشتری از خرد و آگاهی،‌ کنش ها و واکنش ها ی مان را در روزمره های زندگی مدیریت و انتخاب کنیم.
قرار نیست هر آدمی هر لحظه بتواند احساسات مختلفی را درون من بیدار کند و من براساس احساسات آنی،‌ واکنشی را داشته باشم که انتخاب عقل و خردم نباشد. در غیر این صورت دیگران به راحتی می‌توانند واکنش ها و رفتار های من را حدس بزنند و من را برنامه ریزی کنند.

کارگاه های چهارمیثاق

کارگاه های آرامش در طوفان

این را به اشتراک بگذارید!